Lyrics

بعد از هزار سال خستگی از کنج زندون اومدم
دلم کویر غربته به عشق بارون اومدم
غرور تیکه تیکمو میخوام که مرهم بزارم
غصه های یه عمرمو رو دوش عالم بزارم
من پی دست پاکیم غبار قلب پیرمو
پاک کنه و رها کنه رویاهای اسیرمو
میخوام که از یاد ببرم هر چی ازم گرفته شد
میخوام فراموش بکنم که هر چی داشتم پنبه شد
خنده ی تلخ آدمها همیشه از دلخوشی نیست
جرم شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست
گاهی دل اونقد تنگ میشه که گریه هم کم میاره
یه حرف خیلی ساده هم گاهی چقدر غم میاره
بالا رفتیم ماست بود این پایینها دوغ بود
قصه عشق ساده انگار همش دروغ بود
Written by: Reza Sadeghi
instagramSharePathic_arrow_out