Lyrics

با من خیال کن، که نشستی کنارِ من
تو قصه گفته ای، من قصه خوانده ام
با من خیال کن، شب از سر گذشت و رفت
بیدار مانده ای، بیدار مانده ام
در انزوای کوچه، یکی ساز میزند
با من خیال کن، که به آغاز رفته ایم
با من خیال کن، که به پل های اصفهان
با من خیال کن، که به شیراز رفته ایم
با من خیال کن، که به گیلانِ خانه ات
سبز و کبود و سرخ، جنگل دمیده است
در کوچه های سرد و پریشانِ این دیار
دستی به دستِ یار، امشب رسیده است
با من خیال کن، که همه عاشقانِ شهر
دستی به جامِ باده و دستی به زلفِ یار
تا صبح سرخوش از آواز کولیان
با من خیال کن، که به کام است این دیار
با من خیال کن، که به اعجاز شاعران
شب ها به سر رسید، طوفان نشست و رفت
در کوچه های شهر، صدای نازی سر بهار
با من خیال کن، زمستان شکست و رفت
Written by: Ahmad Shamlou, Omid Nemati, Pallett
instagramSharePathic_arrow_out