Lyrics

دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
عقل از دست بیداران
نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش
چو سیل از سر گذشت آن را چه می ترسانی از باران
چه می ترسانی از باران
گر آن عیار شهرآشوب روزی حال من پرسد
بگو خوابش نمی گیرد به شب از دست عیاران
الا ای باد شبگیری بگوی آن ماه مجلس را
تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران
گلی که خوم بدادم پیچ و تابش
به آب دیدگونم دادم آبش
به درگاه الهی کی روا بی
گل از مو دیگری گیره گلابش
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
Written by: Armin Tavakol, Farshad Kamali, Pejman Shoeibi, Sa'di Shirazi, Siavash Kahrobaei
instagramSharePathic_arrow_out